مهـدی؛ احیاگر قانون حسین
گمگشته در انـــوار الهی کرهی خاک
صوت صلوات است که سر برده زافــلاک
تا دوست زند خنده و تا خصم شود کــــور
گــــــردیده زمین بر سر گردون طبق نور
هم سامـــــره سینا شده هم بیت ولا طور
ریزد عوض گل به زمین بال و پر حــور
خــورشیدِ رخ مهـــــدی سر زد شب نیمه
بر چــهره گل انداخـــته لبخند حکیمه
روید گل تــــوحید زکــــوه و چمن امشب
یوسف شده از مصر مقیم وطـــــن امشب
یعقـــــوب شنیده است بـوی پیرهن امشب
مهدی زده لبخــــــند به روی حسن امشب
خــــــیزید و بینید گلســــتان حسن را
در دست حسن لا لهی بستان حسن را
خـــیزید که از پارهی دل گــل بفشـانید
وز کـــوثر نـــور، آتش دل را بنشانید
بر منتظران این خبر خوش برسانید
کامشب شب قـــدر است همه قــــدر بدانید
با نــــور نــوشتند به پیشانی خـــــورشید
ماهـــــی که جهان منتظـرش بود درخشید